جدول جو
جدول جو

معنی پیچان کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پیچان کردن(هَُ)
به پیچ و تاب درآوردن. پیچیده کردن. گردان ساختن. گرد خود برآوردن چیزی را. پیچان گردانیدن. رجوع به پیچان شود:
گر این نیزه در مشت پیچان کنم
سپاه ترا جمله بیجان کنم.
فردوسی.
برزمش درآورده بیجان کنم
چو بر بابزن مرغ پیچان کنم.
فردوسی.
به تیر شاه مر این را چو تیر بی سر کرد
بتیغ باز مر آن را چو تیغ پیچان کرد.
مسعودسعد.
، مضطرب ساختن. مشوش کردن. بی آرام کردن. از غم بتافتن:
من او را بیک سنگ بیجان کنم
دل زال و رودابه پیچان کنم.
فردوسی.
ترا گر بیابند بیجان کنند
دل ما ز درد تو پیچان کنند.
فردوسی.
همی گفت از جهان گم باد و پیچان
کسی کو مرترا کردست بیجان.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
پیچان کردن
به پیچ و تاب در آوردن، پیچیده کردن گردان ساختن: گر این نیزه در مشت پیچان کنم سپاه ترا جمله بیجان کنم. (فردوسی)، مضطرب ساختنمشوش کردناز غم بتافتن: بفرمود پس تاش بیجان کنند بروبر دل دوده پیچان کنند. (شا. بخ 2294: 8)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
خراب کردن، منهدم ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
نهان کردن، نهفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیمان کردن
تصویر پیمان کردن
عهد بستن و قول و قرار گذاشتن برای انجام دادن کاری، پیمان بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریشان کردن
تصویر پریشان کردن
پراکنده کردن، آشفته کردن
فرهنگ فارسی عمید
(هََ نْیْ)
متعهد شدن. عهد کردن. پذیرفتن از. تعهد. شرط. (دهار) (تاج المصادر). اشتراط. (تاج المصادر بیهقی). عقد. (دهار). (تاج المصادر بیهقی). عهد. (تاج المصادر) :
ابا هر که پیمان کنم بشکنم
پی و بیخ رادی بخاک افکنم.
فردوسی.
که گر با من از داد پیمان کنی
زبان را به پیمان گروگان کنی.
فردوسی.
کنون هرچه گویمش جز آن کند
نه سوگند داند نه پیمان کند.
فردوسی.
بکردند پیمان که از شهریار
کسی برنگردد ازین کارزار.
فردوسی.
به پیش جهاندار پیمان کنیم
دل از جنگ جستن پشیمان کنیم.
فردوسی.
بدو گفت بهرام پیمان کنم
برین رنجها سر گروگان کنم.
فردوسی.
ترا اندرین مرز مهمان کنم
بچیزی که جوئی تو پیمان کنم.
فردوسی.
مگر با من از پیش پیمان کند
که نه خود کند بد نه فرمان کند.
فردوسی.
اگر با من کنی زینگونه پیمان
تن ما را دو سر باشد یکی جان.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
گفت دست مرا ده و عهد بکن، دست بدو دادم و پیمان کردم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 191).
همانا تا خزان با گل به بستان عهد و پیمان کرد
که پنهان شد چو بدگوهر خزان بشکست پیمانش.
ناصرخسرو.
عهد و پیمان میکنی که بعد ازین
جز که طاعت نبودم کاری گزین.
مولوی.
سخت مشتاقیم پیمانی بکن
سخت مجروحیم پیکانی بکن.
سعدی.
عزم آن دارم که با پیمانه پیمانی کنم
وین سبوی زرق را بر سنگ قلاشی زنم.
سلمان (از آنندراج).
- پیمان تازه کردن، از نو عهد بستن. تجدیدعهد کردن:
خاقان اعظم آنکه بقا با سعادتش
همشیرۀ ابد شد و پیمان تازه کرد.
خاقانی.
- زرع و پیمان کردن، پیمودن. طناب زدن. گز کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیکار کردن
تصویر پیکار کردن
نبرد کردن، منازعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
خراب کردن بایرساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیمانه کردن
تصویر پیمانه کردن
پیمودن
فرهنگ لغت هوشیار
بر آوردن پیکان از زخم پیکان کشیدن: سخت مشتاقیم پیمانی بکن، سخت مجروحیم پیکانی بکن، (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
پیغام فرستادن پیام دادن: که مرا عیسی چنین پیغام کرد کز همه یاران و خویشان باش فرد. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
گستاخی کردن بیشرمی کردن: سپر از غمزه مست تو بیندازد چرخ با دو ابروی خود کس نکند پیشانی. (نزاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشاب کردن
تصویر پیشاب کردن
بول کردن شاش کردن شاشیدن ادرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
نهان کردن، مخفی داشتن، پوشیدن، نهفتن
فرهنگ لغت هوشیار
پراگندن، افشاندن (دانه و مانند آن)، آشفتن آلفتن گوراندن، یا پریشان کردن موی و زلف. از هم باز کردن تارهای آن
فرهنگ لغت هوشیار
چوب و خار ومانند آن بر دیوار نهادن تا کسی نتواند از آن بالا رود. پرچین و شکن کردن پر پیچ و تاب کردن، یا پرچین کردن ابرو. خشم گرفتن، متاء ثر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالان کردن
تصویر پالان کردن
پالان بر پشت ستور نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیمان کردن
تصویر پیمان کردن
عهد بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
اخفاء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
انهدام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
Demolish, Destroy, Devastate, Ravage, Ruin, Wreck
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
Disguise, Camouflage, Conceal, Hide, Stash
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پریشان کردن
تصویر پریشان کردن
Disconcert
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
demolir, destruir, devastar, arruinar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پریشان کردن
تصویر پریشان کردن
смущать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
маскировать , скрывать , прятать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
demoler, destruir, devastar, arruinar, destrozar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پریشان کردن
تصویر پریشان کردن
beunruhigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
tarnen, verbergen, verkleiden, verstecken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
burzyć, niszczyć, zdewastować, dewastować, zrujnować, zniszczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پریشان کردن
تصویر پریشان کردن
спантеличити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
маскувати , приховувати , ховати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
разрушать , опустошать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پریشان کردن
تصویر پریشان کردن
zaskakiwać
دیکشنری فارسی به لهستانی